جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هج کردن

هج کردن

هج کردن
راست کردن، افراختن، برای مِثال گردون عَلَم محنت بر بام تو هج کرد / بینی سخط خویش به کوس و عَلَم اندر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۸)
هج کردن
فرهنگ فارسی عمید

حج کردن

حج کردن
مراسم حج را بجا آوردن حج گزاردن، هنجیدن هنج گزاردن
حج کردن
فرهنگ لغت هوشیار

لج کردن

لج کردن
ستهیدن لجاج کردن ستهیدن: هر چه میگفت لله لج میکرد دهنش را به لله کج میکرد. (ایرج میرزا لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

هجی کردن

هجی کردن
واج گرفتن واج گفتن هجی کردن کلمه. حروف و حرکات واعراب آنراجداکردن مثلا بجای (حسن) بگوییم: (ح زبرح س زبرس ن ساکن، حسن)
فرهنگ لغت هوشیار