قرار، آرام، آرامش، برای مِثال دلش گشت پرآتش از مهر زال / از او دور شد رامش خورد و هال (فردوسی - ۱/۱۸۷) صبر و شکیبایی، برای مِثال گمان مبر که مرا بی تو جای هال بُوَد / جز از تو دوست گرم، خون من حلال بُوَد (دقیقی - ۹۸) اتاقی در ساختمان که اتاق پذیرایی را به اتاق های خواب پیوند می دهد، سرسرا در چوگان میله هایی نظیر دروازۀ فوتبال که با سنگ و گچ در کنارۀ میدان چوگان بازی درست می کردند هِل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، لاچی، قاقُلِه، خیربُوا، هیل
نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان: چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزادۀ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجایگاه نیکو ساخت و شهرها و بدان زمین جامه های نیکویافتندی و ... (مجمل التواریخ و القصص صص 118 - 120)
قرار، آرام، آرامش، سکون، (لغت فرس) (برهان) (ناظم الاطباء) (لسان العجم) : گمان مبر که مرا بی تو جای هال بود جز از تو دوست گرم خون من حلال بود، دقیقی، از نالۀ قمری نتوان داشت سحر گوش وز غلغل بلبل نتوان داشت به شب هال، فرخی، دیر نپاید به یکی حال در این فلک جاهل بی خواب و هال، ناصرخسرو، این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال کو هیچ ز آرام همی یابد و نه هال، ناصرخسرو، ، صبر، شکیبائی، (از لسان العجم) (از ناظم الاطباء) : اگر زلفش ببرد آرام و هالم که برد از زلف او آرام و هالا، عنصری (از لسان العجم)، نهال خواب مرا آب دیده برد چنانک نه خواب ماند مرا و نه هوش ماند و نه هال، سوزنی (از لسان العجم)، ، میله ای که در دو سر میدان برای چوگان بازی از سنگ و گچ میسازند، (ناظم الاطباء) (لسان العجم)، آن میلها را گویند که به جهت چوگان بازی در دو سر میدان از سنگ و گچ سازند، (برهان قاطع) : شادباش ای مقبل فرخنده فال گوی معنی را همی بر سوی هال، مولوی، در اصطلاح جدید ورزش، دروازۀ زمین فوتبال را گویند، هیل را گویند، از ادویۀ حاره است و به عربی قاقلۀ صغار خوانند، (برهان قاطع) (تحفۀ حکیم مؤمن)، داروئی که آن را هیل و به تازی قاقله گویند، (ناظم الاطباء) (لسان العجم)، هیل باشد و آن را الاچی نیز گویند و به تازی قاقله خوانند، (فرهنگ جهانگیری)