ویله کردن ویله کردن ویله زدن: (ببالا بر آمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد)، ناله کردن فرهنگ لغت هوشیار
ویله کردن ویله کردن ویله زدن. بانگ برزدن. نعره برآوردن: به بالا برآمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد. فردوسی لغت نامه دهخدا
حیله کردن حیله کردن چاره کردن، افسون کردن نیرنگ زدن، گریسیدن فریبیدن چاره کردن به دام انداختن فرهنگ لغت هوشیار
پیله کردن پیله کردن کنایه از دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن، اصرار کردن، در پزشکی ورم کردن لثه، چرک و ورم کردن پای دندان فرهنگ فارسی عمید
حیله کردن حیله کردن فَریب دادن، کَلَک زدن، حُقِّه زدن، فَریفتَن، نارُو زَدَن، خُدعِه کَردَن، مَکر کَردَن، تُنبُل ساختَن، غَدر داشتَن، غَدر اَندیشیدَن، غَدر کَردَن، چَپ رَفتَن، دَستان آوَردَن، سالوسی کَردَن، نِیرَنگ ساختَن، تَبَندیدَن، اَورَندیدَن، تَرفَند کَردَن، شَید آوَردَن، کَید آوَردَن، مُکایِدَت کَردَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن فرهنگ فارسی عمید
وصله کردن وصله کردن وژمگیدن پرگاله کردن پینه زدن، یا وصله کردن شکم. ته بندی غذا خوردن خوردن مقدار کمی نان و خوراک یا تنقل برای کاستن از شدت گرسنگی فرهنگ لغت هوشیار
ویژه کردن ویژه کردن خالص کردن بی آمیزش ساختن اخلاص، خاص کردن مخصوص کردن، از خواص و مقربان خود قرار دادن فرهنگ لغت هوشیار