نفیر و افغان، بد آمد، دردمند کردن، سختی پتیار در آمدن بدی و شر، دردمند نمودن، مصیبت زده ساختن، سختی، تفیر و افغان از مصیبت: (حاسدا، تامن بدین در گاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاست ویل و چنین) (منوچهری)، (کلمه وعید و عذاب) وای، یا چاه ویل. محل خرج و مصرف پایان ناپذیر خرج خانه ما چاه ویل است. هرچه تویش بریزی پر نمی شود
ظفر. (لغت فرس). فتح و ظفر. نصرت. (برهان) ، فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. (برهان) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس) : لَبْت سیب بهشت و من محتاج یافتن را همی نبینم ویل. رودکی (از لغت فرس اسدی)
وای، وآن کلمه افسوس است. (غیاث اللغات). کلمه تقبیح و افسوس است. (برهان). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. (غیاث اللغات). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند: نصیب دشمن تو ویل و وای و نالۀ زار نصیب تو طرب و خرمی و نالۀ چنگ. فرخی. راست پنداری همی بینم که بازآیی ز مصر درفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل. فرخی. حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین. منوچهری. گر نباشی ز اهل ستر به زهد خواند باید بسیت ویل و ثبور. ناصرخسرو. ، سختی. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) ، عداوت. (غیاث اللغات) ، شور و فغان بر مصیبت. (غیاث اللغات) (برهان). نفیر و افغان از مصیبت، و عرب نیز همین معنی از این لفظ اراده کند. (فرهنگ اسدی) ، هلاک. (غیاث اللغات) (برهان). هلاکت. (برهان) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل)
نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن. (منتهی الارب). نام جایی است در دوزخ. (برهان). نام رودی است در دوزخ، و گویند سنگی است در دوزخ نعوذباﷲ. (مهذب الاسماء) : در تنور ویل بادا دشمنت از بلسک چینور آمیخته. فرخی. - چاه ویل، در تداول، تمامی نپذیرفتن هزینه و مصرف چیزی است. آنگاه که هزینه ها موجب اتمام کار نشود گویند: چاه ویل است، هرچه بریزی تمامی نمی پذیرد، در تداول، محل خرج و مصرف پایان ناپذیر: خرج خانه ما چاه ویل است، هرچه تویش بریزی پر نمی شود. (فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ جمال زاده)