جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وی

وی

وی
مقدار، اندازه، افزایش چیزی به چند برابر، برای مِثال ده وی ( ده برابر)
وی کردن: افزایش پیدا کردن
وی
فرهنگ فارسی عمید

وی

وی
ده کوچکی است از دهستان انگهران کهنوج شهرستان جیرفت در 245 کیلومتری جنوب کهنوج و چهارکیلومتری خاور راه مالرو انگهران به میناب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

وی

وی
کلمه ای است که در محل تعجب و حیرت گویند. (برهان). ووی. ظاهراً صورتی از وای باشد
لغت نامه دهخدا

وی

وی
ضمیر منفصل مفرد مغایب (سوم شخص) به جای او (اوی) که در نثر امروز مرجع آن شخص و ذوی العقول است ولی قدما اکثر مرجع آن را اشیاء هم می آوردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). او، چنانکه گویند: وی را میگویم. (برهان) :
کنون آمد از کار وی آگهی
که تازه شد آن فر شاهنشهی.
فردوسی.
که رستم دلیر است و پهلونژاد
مبادا که رزم وی آردبه یاد.
فردوسی.
سرایی است بر وی گشاده دو در
یکی آمدن را شدن زآن به در.
اسدی.
خسک شود مژه در دیدگان حاسد او
در آن زمان که به وی بنگرد به چشم حسد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

وی

وی
مخفف وَیه. صورت دیگر اویه: نفطوی، نفطویه. سیبوی، سیبویه:
با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی
با شرح ابن جنی و با نحو سیبوی
با نکتۀ مغنی و با دانش مطیع
با خاطر مبرد و اغراق نفطوی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا