جدول جو
جدول جو

معنی ونگ ونگ کردن

ونگ ونگ کردن((~. ~. کَ دَ))
آهسته و جویده جویده، با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن
تصویری از ونگ ونگ کردن
تصویر ونگ ونگ کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ونگ ونگ کردن

ونگ ونگ کردن

ونگ ونگ کردن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، آهسته و جویده جویده و باصدایی شبیه بگریه و ناله حرف زدن
ونگ ونگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ونگ ونگ کردن

ونگ ونگ کردن
ونگ زدن. رجوع به ونگ زدن شود، آهسته و بریده بریده با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن
لغت نامه دهخدا

منگ منگ کردن

منگ منگ کردن
من من کردن جویده جویده و تو دماغی حرف زدن
منگ منگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ونگ ونگ زدن

ونگ ونگ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)
ونگ ونگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار

ونگ ونگ زدن

ونگ ونگ زدن
در تداول، ونگ زدن. رجوع به ونگ زدن شود
لغت نامه دهخدا