جدول جو
جدول جو

معنی ونگ زدن

ونگ زدن((~. زَ دَ))
بانگ زدن، آواز دادن، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)، گریستن توأم با داد و فریاد
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ونگ زدن

ونگ زدن

ونگ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
ونگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار

ونگ زدن

ونگ زدن
در تداول، آهسته و نامفهوم چیزی را به کسی گفتن، ونگ ونگ کردن
لغت نامه دهخدا

ونگ زدن

ونگ زدن
در تداول، بانگ زدن با گریه. آواز دادن. زار زدن
لغت نامه دهخدا

رنگ زدن

رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
رنگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار

چنگ زدن

چنگ زدن
نواختن چنگ
به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی
کنایه از متوسل شدن
چنگ زدن
فرهنگ فارسی عمید