گُنجِشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، مَرگو، چَکوک، چُغُک، مُرکو، چُتوک، بِنجِشک، عُصفور برای مِثال شکار باز، خرچال و کلنگ است / شکار واشه، ونج است و کبوتر (عنصری - ۳۳۲)
آنچه از قماش و جامه در هم فشرده شده و چین و نوردهای ناپسند پیدا کرده باشد. جامۀ ترنجیده و کیس شده. (یادداشت مرحوم دهخدا). - ونج شدن جامه، در هم فشرده شدن آن. چین و چروک پیدا کردن آن. - ونج کردن، ترنجیده ساختن و کیس کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
ناخوش و زشت و مبرم. (برهان) (انجمن آرا). جهانگیری این بیت سنایی را شاهد آورده: سوی خانه دوست ناید چون قوی باشد محب وز ستانه ی ْ در نجنبدچون ونج باشد گدای. سنایی
بنجشک. گنجشک. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (برهان). عصفور. (برهان). چغوک. چوچک (در تداول مردم قزوین) : شکار باز خرچال و کلنگ است شکار باشه ونج است و کبوتر. عنصری