جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ون

ون

ون
زَبان گُنجِشک، درختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد، مُرغ زَبانَک، تِلَک، بِنجِشک زُوان، گُنجِشک زَبان، لِسانُ الَعصافیر
بنه، حبه الخضرا، وندانه
ون
فرهنگ فارسی عمید

ون

ون
ترکی ختایی ده هزار سال پارسی تازی گشته وین چنگی است که با انگشت نواخته می شود و سستی انگلیسی بارکش علامت جمع مذکرسالم درزبان عربی در حالت رفعی: (از این صورت اگر بیرون شوی تو مه و خورشید محجوبون شوی تو) (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار

ون

ون
علامت جمع مذکر سالم در زبان عربی در حالت رفعی. (فرهنگ فارسی معین) :
از این صورت اگر بیرون شوی تو
مه و خورشید محجوبون شوی تو.
عطار
لغت نامه دهخدا

ون

ون
دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان. سکنۀ آن 450 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

ون

ون
شبیه و مانند، مرادف وان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پسوندی است دال بر شباهت و مانندگی، چنانکه در پلون (پلوان) ، نارون و غیره:
فروغ از توست انجم را بر این ایوان مینوون
شعاع از توست مر مه را بر این گردون مینایی.
سنایی
لغت نامه دهخدا

ون

ون
زبان گنجشک، و آن درختی است که چوبی محکم دارد و از آن الوار سازند و در ساختمانهابه کار برند. این درخت در جنگل ها بسیار روید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود، میوه ای است مغزدار که به ترکی چتلاقوچ و به عربی حبهالخضراء گویند. (برهان). میوۀ ریزه که اندرون آن مغزکی باشد، و به هندی چزونجی گویند. (غیاث اللغات). بنه (ب َ ن َ / ن ِ) ، به هندی، جنگل پردرخت، ده هزار سال به لغت ختایی. (برهان)،
{{صِفَت}} صاف و بیغش. (برهان)
لغت نامه دهخدا

ون

ون
بان، پسوند نگاهبانی، عنکبوت، تار عنکبوت، درخت زبان گنجشک، نوعی حشره مثل: موریانه، که
فرهنگ گویش مازندرانی