ولو شدن ولو شدن متفرق شدن پخش و پلا شدن، نقش بر زمین شدن: (فلان کس از پله ها که افتاد روی زمین ولو شد) فرهنگ لغت هوشیار
ولو شدن ولو شدن پاشیده شدن. پراکنده شدن. متفرق شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نقش بر زمین شدن: فلان روی زمین ولو شد لغت نامه دهخدا
ول شدن ول شدن آزادشدن رهاشدن، افتادن چیزی از دست، سقوط کسی یا چیزی (از بالا یا پایین) فرهنگ لغت هوشیار
ول شدن ول شدن در تداول، آزاد شدن. رها شدن، افتادن چیزی از دست، سرگردان و ولگرد شدن، سقوط کسی یا چیزی (از بالا به پائین). (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) لغت نامه دهخدا
علم شدن علم شدن کنایه از مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن، برای مِثال هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی - ۱۵۶) فرهنگ فارسی عمید