جدول جو
جدول جو

معنی وقع نهادن

وقع نهادن((وَ. نَ دَ))
توجه کردن، ارزش قائل شدن
تصویری از وقع نهادن
تصویر وقع نهادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وقع نهادن

وقع نهادن

وقع نهادن
ارج نهادن ارزش بخشیدن اهمیت دادن توجه کردن: (نواب خانم از عالم عجب و غرور و کم خردی نواب مهد علیا را زیاده وقعی ننهاد)
وقع نهادن
فرهنگ لغت هوشیار

وقت نهادن

وقت نهادن
تعیین وقت کردن. توقیت. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا

لقب نهادن

لقب نهادن
پاژ ناماندن پاژ نام نهادن لقب دادن: المنه لله که چو مابی دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم. (حافظ. 256)
فرهنگ لغت هوشیار

وزن نهادن

وزن نهادن
قدروارزشی برای چیزی دانستن: دمنه گفت ملک کار او را چندین وزن ننهد واگر فرماید بروم و او را بیارم
فرهنگ لغت هوشیار

شمع نهادن

شمع نهادن
گذاشتن شمع و روشن ساختن آن. نصب شمع و افروختن آن:
نهادند شمع و برآمد به تخت
همی بود لرزان چو شاخ درخت.
فردوسی.
در بابل اگر نهند شمعی
زینجا بکنم به باد سردش.
خاقانی.
هر آن شمعی که در مجلس نهی با روی او ساقی
چو خود را در میان بیند روان برخیز و بنشانش.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

لقب نهادن

لقب نهادن
لقس. (تاج المصادر). لقب دادن. نَبْز. تنبیز. (منتهی الارب). لقب کردن. لبز:
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه ما را لقب نهند آنیم.
سعدی (خواتیم).
لقس، مردم را لقب نهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

نقش نهادن

نقش نهادن
تصویر کردن. نقش کردن:
شکسته همچو نگارم ز نوک خامۀ فکر
که بر صحیفۀ دل نقش آن نگار نهد.
نجیب الدین گلپایگانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا