وفاخواه وفاخواه وفاخواهنده. خواستار وفا. طالب وفا، خیرخواه. خوش نفس. (فرهنگ فارسی معین) لغت نامه دهخدا
واخواه واخواه معترض. (از واژه های نو فرهنگستان). کسی که واخواست میکند. در برابر واخوانده. رجوع به واخواست و واخواستن و واخوانده شود لغت نامه دهخدا
هواخواه هواخواه مشتاق، آرزومند، برای مِثال هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی / که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی (حافظ - ۹۴۶)، حامی، طرف دار، کسی که از دیگری طرف داری بکند، یار، دوست فرهنگ فارسی عمید
واخواهی واخواهی اعتراض نسبت به حکمی که در مورد فرد غایب در دادرسی صادر شده، اعتراض نسبت به حکم غیابی فرهنگ فارسی عمید