جدول جو
جدول جو

معنی وغ زده

وغ زده((وَ زَ دِ))
چشم بی حالت و بیرون پریده، جای ساکت و خاموش، سرد، بدون گرما
تصویری از وغ زده
تصویر وغ زده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وغ زده

وق زده

وق زده
پارسی است وغ زده چشم بیرون جسته چشم وق زده. چشم بی حالت ورقلمبیده وبیرون جسته ومات
فرهنگ لغت هوشیار

وق زده

وق زده
بی آتش و سرد: اجاق و کرسی وق زده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، چشم وق زده، در تداول، چشم بی حالت و ورقلمبیده و بیرون جسته و مات. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

وغ زدن

وغ زدن
آواز کردن سگ. پارس کردن. عوعو کردن، در تداول، بی آتش و سرد بر سر اجاق یا سه پایه مانده بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دیگ وغ زده، نسبت طنز و استهزاء به سخن گفتن کسی دادن
لغت نامه دهخدا

دک زده

دک زده
کسی که ریش سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد چار ضرب زده
دک زده
فرهنگ لغت هوشیار

ذوق زده

ذوق زده
انکه بر اثر شنیدن مژده و خبر خوش یا دست یافتن بر مراد و نشاط و سرور بسیار یابد. فرخوش
فرهنگ لغت هوشیار

جن زده

جن زده
بخوریده پری زده آنکه مورد اذیت و آزار جنیان واقع شده، مصروع
جن زده
فرهنگ لغت هوشیار