بی آتش و سرد: اجاق و کرسی وق زده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، چشم وق زده، در تداول، چشم بی حالت و ورقلمبیده و بیرون جسته و مات. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
آواز کردن سگ. پارس کردن. عوعو کردن، در تداول، بی آتش و سرد بر سر اجاق یا سه پایه مانده بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دیگ وغ زده، نسبت طنز و استهزاء به سخن گفتن کسی دادن