جدول جو
جدول جو

معنی وطی

وطی((وَ))
پایمال کردن، سوار شدن بر اسب، در فارسی به معنای جماع کردن
تصویری از وطی
تصویر وطی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وطی

وطی

وطی
مرپرحرف پرگوی. چیزی که پاسپردی آن آشکارباشد: (دراین باب رخصت یجوز للشاعر مالایجوز متمسکی قوی است و بهانه ضرورت شعر مستندی وطی
وطی
فرهنگ لغت هوشیار

وطی

وطی
آرامش با کسی. آرمیدن. جماع کردن. (غیاث اللغات) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. (شرایع علامۀ حلی).
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.
مولوی.
، پایمال کردن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

بطی

بطی
کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
بطی
فرهنگ لغت هوشیار

طوطی

طوطی
پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است.، پرنده ای که بیشتر در نواحی استوایی و جنگلها زندگی می کند
طوطی
فرهنگ نامهای ایرانی

حطی

حطی
سیمین آمیزه در} ابجد {زشت کوته بالا: مرد سومین ترکیب تذکاری از حروف ابجد که شامل (ح) (ط) و (ی) است
فرهنگ لغت هوشیار