وطات وطات پایمال پاسپردگی، فشارش تنگی گرفتگی سخت: (سلطان از عراق متوجه بغداد شد باسپاهی که از وطات ایشان زمین میلرزید) فرهنگ لغت هوشیار
وطآت وطآت جَمعِ واژۀ وطئه (وَطاءه) : و تلال از وطآت سواران و اسبان پایمال شد. (جهانگشای جوینی). و کوههایی که... از وطآت خیول و جمال شکسته گردن وپایمال گشت. (جهانگشای جوینی). رجوع به وطئه شود لغت نامه دهخدا