جدول جو
جدول جو

معنی وشم

وشم((وَ))
نقش و نگاری که بر اندام با سوزن آژده کرده و نیله بر آن پاشند، خالکوبی
تصویری از وشم
تصویر وشم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وشم

وشم

وشم
بخار، برای مِثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کَبودی
وشم
فرهنگ فارسی عمید

وشم

وشم
بِلدِرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سَمانِه، کَرَک، وَرتیج، بَدبَدِه، سَلویٰ، سَمان، کَراک برای مِثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
وشم
فرهنگ فارسی عمید

وشم

وشم
داغ خجک (خال) بلدرچین کرک: (درجنب علو همتت چرخ ماننده وشم بیش چرغ است) (ابوسلیک)
وشم
فرهنگ لغت هوشیار

وشم

وشم
پرنده ای باشد شبیه به تیهو لیکن از تیهو کوچکتر است، و آن را عربان سمانی و سلوی و ترکان بلدرچین گویند. (برهان). کرک و بلدرچین که به تازی سلوی گویند. (ناظم الاطباء) :
در جنب علو همتت چرخ
مانندۀ وشم پیش چرغ است.
ابوسلیک گرگانی
لغت نامه دهخدا

وشم

وشم
بخار عموماً و بخاری که در ایام زمستان در هوا پیدا شود خصوصاً. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). بخارها باشد عموماً همچو بخاری که از آب گرم و دیگ طعام و چیزهای دیگر خیزد و نزم را گویند خصوصاً و آن بخاری باشد تیره و تاریک و ملاصق زمین. (برهان) (ناظم الاطباء) :
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز وشم دهانش جهان تیره گون.
فردوسی (از انجمن آرا و آنندراج)
لغت نامه دهخدا