معنی وش کردن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با وش کردن
وش کردن
- وش کردن
- سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
فرهنگ لغت هوشیار
وش کردن
- وش کردن
- سره کردن. بی غش ساختن. (فرهنگ فارسی معین) :
عشق بود ار گنج پنهان فی المثل
نقد خود را کرده است وش از ازل.
شاه داعی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
جوش کردن
- جوش کردن
- بغلیان آمدن، اضطراب و بی تابی نمودن، شور و شوق نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار