جدول جو
جدول جو

معنی وزر

وزر((وِ))
بزه، گناه، سنگینی، بار گران، جمع اوزار
تصویری از وزر
تصویر وزر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وزر

وزر

وزر
کوه بلند
ملجا، پناهگاه، هر جای مستحکم و استوار که پناهگاه شود
وزر
فرهنگ فارسی عمید

وزر

وزر
پناهگاه سنگر، کوه بلند گناه، سنگینی، بار گران، پشتواره جامه، بزهمندی کوه بلند، پناه جای ملجا: دانم که نیست جز که بسوی توای خدا روز حساب و حشر و مفرو و زر مرا. (ناصرخسرو) کوه بلند، پناه جای ملجا: دانم که نیست جز که بسوی توای خدا روز حساب و حشر و مفرو و زر مرا. (ناصرخسرو) -1 گناه کردن بزه مند گردیدن، گناه بزه، گرانی ثقل، بارگران، نکبت وبال، جمع اوزار
فرهنگ لغت هوشیار

وزر

وزر
بزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بار گناه. (دهار). اثم. (المنجد) (اقرب الموارد) :
هیچ وازر وزر غیری برنداشت
هیچکس ندرود تا چیزی نکاشت.
مولوی.
، گرانی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). ثقل. (المنجد) ، سلاح و ساز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). والمراد باثقال الحرب الاَّله و السلاح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پشتوارۀ جامۀ کلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بستۀ لباس. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، تنگ بار گران. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه بر پشت بردارند. (ناظم الاطباء). حمل ثقیل. (اقرب الموارد). ج، اوزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). بار گران. (ناظم الاطباء) :
وزر او و وزر چون او صدهزار
نیست گرداند خدا از یک شرار.
مولوی.
، نکبت و وبال و گناه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

وزر

وزر
وازر:
پای در کند و دست در زنجیر
این چنین کس وزر بود نه وزیر.
نظامی.
رجوع به وازر شود
لغت نامه دهخدا

وزر

وزر
کوه بلند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پناه جای. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). پناهگاه. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). معتصم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ملجاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). معقل. (ناظم الاطباء) :
دانم که نیست جز که به سوی تو ای خدا
روز حساب و حشر مقر و وزر مرا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

وزر

وزر
بر پشت برداشتن بار. (ناظم الاطباء). برداشتن بار را بر پشت. (منتهی الارب) (آنندراج). بار کسی برداشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) : لاتزر وازره وزر اخری (قرآن 18/35) ، ای لاتحمل حامله حمل اخری. قال الاخفش ای لاتأثم اثمه باثم اخری، بند کردن رخنه را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، چیره شدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بزه مند گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گناه برداشتن. (تاج المصادر) (اقرب الموارد) ، به گناه گرفتار شدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). وفعل آن به طور مجهول به کار میرود. (منتهی الارب)
وِزر. بزه مند گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به گناه گرفتار شدن. (ناظم الاطباء) ، بار کسی برداشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی). (اقرب الموارد) ، بند کردن رخنه را، چیره شدن و غالب آمدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وِزر شود
لغت نامه دهخدا