جدول جو
جدول جو

معنی ورمیشل

ورمیشل((وِ))
نوعی خمیراک رشته مانند با قطر کم و طول زیاد، رشته فرنگی (واژه فرهنگستان)
تصویری از ورمیشل
تصویر ورمیشل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ورمیشل

ورمیشل

ورمیشل
نوعی رشته فرنگی که بشکل رشته هایی باریکتر از اسپاگتی تهیه شود و آنرا در سوپ و آش بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار

ورمیشل

ورمیشل
نوعی رشتۀ فرنگی که به شکل رشته هایی باریکتر از اسپاگتی تهیه شود و آن را در سوپ و آش به کاربرند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

قورمیش

قورمیش
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 397 تن. آب آن از زرینه رود. محصول آن غلات، چغندر، توتون و حبوب. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

ورمال

ورمال
ورمال آقا را دمش دادن، چیزی را برداشتن و بردن و خوردن چیوکردن سر خوراکی ریختن و یکباره آنرا تمام کردن، یا وردار و ورمال. آنکه چیزی را بر میدارد و فرار میکند
فرهنگ لغت هوشیار

ورمال

ورمال
وردارنده و ورمالنده، کسی که پول یا مال اشخاص را بالا می کشد، مال مردم خور
ورمال آقا را دمش دادن: چیزی را برداشتن و بردن و خوردن، چپو کردن، سر خوراکی ریختن و یکباره آن را تمام کردن
ورمال
فرهنگ فارسی معین