جدول جو
جدول جو

معنی ورمال

ورمال((وَ))
وردارنده و ورمالنده، کسی که پول یا مال اشخاص را بالا می کشد، مال مردم خور
ورمال آقا را دمش دادن: چیزی را برداشتن و بردن و خوردن، چپو کردن، سر خوراکی ریختن و یکباره آن را تمام کردن
تصویری از ورمال
تصویر ورمال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ورمال

ورمال

ورمال
ورمال آقا را دمش دادن، چیزی را برداشتن و بردن و خوردن چیوکردن سر خوراکی ریختن و یکباره آنرا تمام کردن، یا وردار و ورمال. آنکه چیزی را بر میدارد و فرار میکند
فرهنگ لغت هوشیار

ورمال

ورمال
فرارکننده. (ناظم الاطباء).
- وردار و ورمال، آنکه چیزی را برمیدارد و فرار میکند. (ناظم الاطباء).
- ورمال آقا را دمش دادن، چیزی را برداشتن و بردن و خوردن. چپو کردن. سر خوراکی ریختن و یک باره آن را تمام کردن. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده).
- ورمال زدن یا ورمال کردن، گریختن از ترس
لغت نامه دهخدا

رومال

رومال
پارچه ای که با آن دست و روی را پاک کنند، دستمال، روپاک
رومال
فرهنگ فارسی عمید