جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ورک

ورک

ورک
بوته ای خاردار با ساقه های پُرخار که برای سوزاندن به کار می رفته، دَرمَنه، شِیح، عَلَف جاروب
ورک
فرهنگ فارسی عمید

ورک

ورک
دهی جزو دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. واقع در 63 هزارگزی راه عمومی. سکنۀ آن 511 تن است. آب آن از رود خانه رزون تأمین می شود. محصول آنجا غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی در زمستان برای تأمین معاش به تنکابن میروند. کار دستی زنان جاجیم، گلیم و لباس پشمی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

ورک

ورک
جانب کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جای گذر زه آن. (منتهی الارب). مجری الوتر منها. (اقرب الموارد) ، کمانی که از بن تنه درخت ساخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ورک

ورک
جَمعِ واژۀ وِراک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وراک شود
لغت نامه دهخدا

ورک

ورک
وَرک. وِرک. برسوی ران. مؤنث آید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سرین و کفل. (غیاث اللغات). ج، اوراک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ورک سفینه، قسمت آخر کشتی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ورک

ورک
نام خاری است که آن را سوزند و آتش آن بسیار تند و تیز می باشد خصوص برای نان پختن و بریان در تنور گذاشتن. (برهان) :
خصمت در آب دیده شده گرچه چون وزک
سوزد همیشه زآتش رشک تو چون ورک.
ابوعلی حاجی.
شب تار و بیابان پرورک بی.
باباطاهر عریان
لغت نامه دهخدا