معنی ورق - فرهنگ فارسی معین
معنی ورق
ورق((وَ رَ))
برگ درخت، برگ کاغذ، جمع اوراق، دسته ای کارت که با آن بازی کنند
تصویر ورق
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ورق
ورق
ورق
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم، هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
فرهنگ فارسی عمید
ورق
ورق
جَمعِ واژۀ اَورَق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ ورقاء. کبوتران. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ورق
ورق
سیم مضروب. سکۀ نقره. مسکوک سیمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراهم مضروبه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ورق
ورق
برگ آوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگ بیاوردن درخت. (تاج المصادر بیهقی) ، برگ گرفتن از درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگ از درخت فرا گرفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.