جدول جو
جدول جو

معنی ورغ

ورغ((وَ رْ))
سد مانندی ساخته شده از چوب و علف و گل
تصویری از ورغ
تصویر ورغ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ورغ

ورغ

ورغ
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر می بستند، برای مِثال آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند (رودکی - ۵۳۲)
فروغ، روشنی، برای مِثال گل را چه گَرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مَه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (کلیله و دمنه)
ورغ
فرهنگ فارسی عمید

ورغ

ورغ
تیرگی و تاریکی، کدورت خاطر. آشفتگی و آزردگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ورغ

ورغ
بند آب باشد که پیش سیل بندند. بندی که از چوب و علف و خاک و گل در پیش رودخانه ها بندند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
آب هرچه کمترک نیرو کند
بند و ورغ سست و پوده بفکند.
رودکی.
دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد
گفتار چه سود است که ورغ آب ببرد.
فرخی.
به پیشش بر از چوب ورغی ببند
چو بستی ز ریگش نباشد گزند.
اسدی.
ای وای اگر عون جمال الحق والدین
در پیش چنین سیل حوادث ننهد ورغ.
شمس فخری.
و به کسر دوم نیز بدین معنی آمده است، فروغ و روشنی. (ناظم الاطباء) (برهان). و به کسر حرف ثانی وَرِع هم آمده است. (برهان) :
گل را چه بوی خیزد از صد گلاب زن
مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان.
؟ (از انجمن آرا).
، راسو، خندق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا