جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ورش

ورش

ورش
سبک شادمان از شتر و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ستور که آن را باز نتوان داشت از رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد از لسان العرب). مؤنث آن ورشه. ج، ورشات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ورش

ورش
مخفف و اگرش. و اگر او را:
گرش غول شهر گوئی جای این گفتار هست
ورش دیو دهر گوئی جای استغفار نیست.
ناصرخسرو.
گرش بنکوهی ندارد شرم و باک
ورش بنوازی نیابی زو صواب
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

آرش

آرش
درخشان، آفتاب، عاقل، زیرک، جد بزرگ اشکانیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که درتیراندازی بسیار توانا بوده است
آرش
فرهنگ نامهای ایرانی