ورانبر ورانبر آن طرف آن جانب آن سوی: ناگه (تاکه) شبی ورانبر گردون بر آمدم در خلوت وجود بپویش در آمدم. (مولوی) فرهنگ لغت هوشیار
ورانبر ورانبر آن طرف. (برهان) (ناظم الاطباء). آن جانب. (ناظم الاطباء). آن سو. (برهان) (از ناظم الاطباء). جانب و طرف. (انجمن آرا) (آنندراج) : ناگه شبی ورانبر گردون برآمدم در خلوت وجود به پویش درآمدم. مولوی (از انجمن آرا) (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
درانبر درانبر نام محلی در قم: طسق و ضیعۀ هفتم: قمرود، درانبر و موضعهایی در آن که آب از زمین کشند. (تاریخ قم ص 121) لغت نامه دهخدا
فرا بر فرا بر در هر میوه دو قسمت موجود است: یکی هسته ها دیگر فرابر که از هر طرف هسته ها را فرا گرفته است فرهنگ لغت هوشیار