جدول جو
جدول جو

معنی ور آمدن

ور آمدن((وَ مَ دَ))
کنده شدن، جدا شدن، آماده شدن خمیر برای پخت نان، برآمدن، مقابله کردن، چاق شدن
تصویری از ور آمدن
تصویر ور آمدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ور آمدن

ور آمدن

ور آمدن
برآمدن، بالا آمدن، کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود
ور آمدن
فرهنگ فارسی عمید

در آمدن

در آمدن
داخل شدن درون رفتن، بیرون آمدن (از اضداد)، رسیدن، ظاهر شدن، روییدن سبز شدن، واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار

بر آمدن

بر آمدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
بر آمدن
فرهنگ فارسی عمید

رو آمدن

رو آمدن
بالا آمدن، روی چیزی ایستادن، ترقی کردن، رشد کردن، جلوه کردن، به جاه و مقام رسیدن
رو آمدن
فرهنگ فارسی عمید

وش آمدن

وش آمدن
خوش آمدن وش آمدی (خوش آمدی) : (باداگرچه وش ژمد ودلکش برجدث بگذرد نباشدوش) (سنائی)
وش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

تر آمدن

تر آمدن
خجل شدن. (آنندراج). خجالت کشیدن، چه در وقت انفعال عرق می آید. (آنندراج در ذیل کلمه تر) :
شوخی که گشته خون دلم ازنیمرنگیش
گل در چمن تر آمده از شوخ و شنگیش.
تأثیر (از آنندراج).
، آزرده شدن. (آنندراج) :
چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردان چیست
تر آمد خندۀ خوش بر غرور کامکاران زد.
حافظ (از آنندراج).
ای آزرده دل شده چنین و چنان کرد، و بعضی درین شعر برآمدخوانده اند و در تحیر درآمده اند. (از غوامض) (آنندراج).
تر آمد باز از سیل سرشکم من ندانستم
که خواهد ساخت جام خونفشانم ماجرا امشب.
زکی ندیم (از آنندراج در ذیل کلمه تر)
لغت نامه دهخدا