جدول جو
جدول جو

معنی ور افتادن

ور افتادن((وَ. اُ دَ))
از مد افتادن، منسوخ شدن
تصویری از ور افتادن
تصویر ور افتادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ور افتادن

ور افتادن

ور افتادن
برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن، از بین رفتن
ور افتادن
فرهنگ فارسی عمید

در افتادن

در افتادن
با کسی جنگ و جدال کردن، کشمکش کردن، ستیزه کردن
در افتادن
فرهنگ فارسی عمید

وا افتادن

وا افتادن
افتادن، دراز کشیدن: (آصفی، مرغ سحر نعره زنان است هنوز گل بصد ناز قبا کنده و وا افتاه است) (آصفی. بها)
وا افتادن
فرهنگ لغت هوشیار

سر افتادن

سر افتادن
از حد متجاوز بودن. (آنندراج) (غیاث) ، کنایه از غالب و افزون آمدن. (آنندراج) :
چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است
چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود.
محسن تأثیر.
، ملتفت شدن. متذکر شدن. تنبیه شدن
لغت نامه دهخدا

غر افتادن

غر افتادن
کشتار واقع شدن:غر افتادن میان قومی. قر افتادن. رجوع به غر شود
لغت نامه دهخدا

شور افتادن

شور افتادن
وجد و شوق حاصل شدن:
شوری ز وصف روی تو در خانقه فتاد
صوفی طریق خانه خمار برگرفت.
سعدی.
- شور افتادن دل، در تداول زنان، مضطرب شدن. دلواپس شدن. (یادداشت مؤلف). اضطراب و نگرانی یافتن
لغت نامه دهخدا

رو افتادن

رو افتادن
در تداول عامه، امری مخفی یا سِرّی نهانی آشکار شدن. پرده از عیب یا نقصی مکتوم به یک سو شدن
لغت نامه دهخدا