معنی وت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با وت
وت
- وت
- من مخالفم. وتو. در فارسی وتو کردن مستعمل است. رجوع به وتو شود
لغت نامه دهخدا
وت
- وت
- بانگ قمری. (منتهی الارب) (آنندراج). وُتَّه مانند آن است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
وت
- وت
- وات. پوستین. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به وات شود، لباس پوستی، سخن و وات و کلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا