جدول جو
جدول جو

معنی وام گزاردن

وام گزاردن((گُ دَ))
پرداختن وام و بدهی
تصویری از وام گزاردن
تصویر وام گزاردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با وام گزاردن

پیام گزاردن

پیام گزاردن
پیام آوردن، پیام بردن تبلیغ رسالت کردن: کرا مجال سخن گفتنست بحضرت او مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد. (غزلیات سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیام گزاردن

پیام گزاردن
منتقل کردن پیام کسی به دیگری، پیام رساندن، پیام آوردن، برای مِثال گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی - لغت نامه - پیام گزاردن)
پیام گزاردن
فرهنگ فارسی عمید

کار گزاردن

کار گزاردن
انجام دادن کاری را. توضیح با} کار گذاردن {اشتبا شود
کار گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار

گام گذاردن

گام گذاردن
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار

خواب گزاردن

خواب گزاردن
تعبیر خواب کردن. عباره. (تاج المصادر بیهقی) ، حکایت رؤیای خود کردن. (یادداشت مؤلف) ، خوابیدن. خواب رفتن
لغت نامه دهخدا

پیام گزاردن

پیام گزاردن
رسالت. پیام بردن. پیام آوردن. پیام رساندن:
هزبرانی که شیران شکارند
بپای خود پیام خود گزارند.
نظامی.
کرا مجال سخن میرود بحضرت دوست
مگر نسیم صبا این پیام بگزارد.
سعدی.
گوش دلم بر درست تا چه بیاید خبر
چشم امیدم براه تا که گزارد پیام.
سعدی
لغت نامه دهخدا

گام گذاردن

گام گذاردن
قدم گذاشتن. قدم برداشتن. گام نهادن:
درفش منوچهر چون دید سام
پیاده شد از اسب و بگذارد گام.
فردوسی.
به مغرب میتواند رفت در یک روز از مشرق
گذارد هر که چون خورشید گام آهسته آهسته.
صائب.
، آغاز کردن. اقدام کردن:
پرستیده شد سوی دستان سام
پیاده شد از اسب و بگذارد گام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا