جدول جو
جدول جو

معنی نیم دایره

نیم دایره((یِ رِ))
منحنی ای معادل نصف محیط دایره، قوسی بزرگ
تصویری از نیم دایره
تصویر نیم دایره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نیم دایره

نیم دایره

نیم دایره
قوس. (یادداشت مؤلف). منحنی ای معادل نصف دایره. قوسی بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : صورت کمان چون نیم دایره است و نیمه دایرۀ فلک به شش برج قسمت پذیرد. (نوروزنامه).
به گرد نقطۀ سرخت عذار سبز چنان
که نیم دایره ای برکشند زنگاری.
سعدی
لغت نامه دهخدا

نیلی دایره

نیلی دایره
نیلی پرهون دایره ای که برنگ نیلی و کبود کشیده باشند، آسمان
نیلی دایره
فرهنگ لغت هوشیار

نیم خایه

نیم خایه
تخم مرغ، نیمکره، گنبد، آسمان ظاهر که نصف آسمان متوهم است. یا سقف نیم خایه. سقف آسمان: (آن خایه های زرین از سقف نیم خایه سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر) (خاقانی. سج. 186)
فرهنگ لغت هوشیار

نه دایره

نه دایره
نه پرهون گواژ نه سپهر نه آسمان نه فلک: (نه دایره یک لحظه کناره کند از سیر گر بروزد از مرکب عزم تو غباری) (سنائی. مصف. 325)
نه دایره
فرهنگ لغت هوشیار

نیم کاره

نیم کاره
هر چیز ناتمام، ناقص، ویژگی کاری که نصف آن را انجام داده باشند
نیم کاره
فرهنگ فارسی عمید

نیم کاره

نیم کاره
مزدور. (آنندراج) (برهان قاطع). نیم کار. (آنندراج). ظاهراً نیمه کاره به معنی آنکه با نیمۀ آجر کار کند. فعله. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، شاگرد. (برهان قاطع). رجوع به نیم کار شود، ناتمام. (برهان قاطع). ناقص. (غیاث اللغات). به اتمام نرسیده. در نیمۀ کار رهاشده:
تا نقش تو زمانه بر پیرهن کشید
بر کارگاه گردون مه نیم کاره ماند.
امیرخسرو (از آنندراج).
نالۀ نیم کارۀ دل ماست
نفس سست رگ تمام نکرد.
ظهوری (از آنندراج).
، نیم ساخته. (غیاث اللغات).
- درم نیم کاره، سکه ای که نقشی بر آن ضرب نشده است:
باد هر ساعت از شکوفه کند
پر درم های نیم کاره چمن.
فرخی.
- نیم کاره گذاشتن، کاری را ناقص و به پایان نارسانده رها کردن.
- نیم کاره ماندن، ناقص و ناتمام ماندن. به پایان نرساندن. به کمال نرسیدن. به انجام نرسیدن
لغت نامه دهخدا

نیم دبیر

نیم دبیر
دبیری که در نگارش به کمال نرسیده است. منشی تازه کار:
صد بار به روزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 165)
لغت نامه دهخدا