جدول جو
جدول جو

معنی نیم خیز

نیم خیز
برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید
تصویری از نیم خیز
تصویر نیم خیز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نیم خیز

نیم خیز

نیم خیز
ویژگی آنکه یا آنچه بر روی زمین به طور خمیده حرکت می کند، حالت بین نشسته و برخاسته، خیز کوتاه
نیم خیز
فرهنگ فارسی عمید

نیم خیز

نیم خیز
برخاستن از روی زمین نه بکمال بنحوی که بدن خمیده نماید: (... نیم خیز بلند شد)
نیم خیز
فرهنگ لغت هوشیار

نیم خیز

نیم خیز
نیم راست، درست راست نشده، (ناظم الاطباء)، حالت بین نشسته و خاسته، که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً برنخاسته است، سبزه ای که تکانی به خاک داده است دمیدن و بالیدن را، نوخاسته، تازه پدید آمده:
تازگیش را کهنان در ستیز
پرخطر او ز آن خطر نیم خیز،
نظامی،
- نیم خیز شدن، با نصف تن برخاستن، (یادداشت مؤلف)، نیمه تمام از جا برخاستن به احترام کسی، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)، پیش پای تازه واردی برای کرنش و احترام تکانی به خود دادن تظاهر به قیام را،
- نیم خیز کردن، نوعی از تعظیم و آن نیم قد برخاستن بود، (آنندراج)، برخاستن به احترام کسی نه به تمام قامت، برخاستن از جای نه به تمام بالا، (یادداشت مؤلف)، نیمۀ بدن را از زمین بلند کردن در تواضع و جز آن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سیل خیز

سیل خیز
جایی که سیل از آنجا سرازیر شود، زمینی که بیشتر از جاهای دیگر از آن سیل جاری شود
سیل خیز
فرهنگ فارسی عمید