جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نهنبن

نهنبن

نهنبن
سرپوش دیگ، کوزه، تنور و مانندِ آن، برای مِثال بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق / از می چه فایده که به زیر نهنبن است (کسائی - لغت فرس - نهبنن)، دوستی این جهان نهنبن دل هاست / از دل خود بفکن این سیاه نهنبن (ناصرخسرو - ۱۶۹)، سر کوزه، سر دیگ، سر تنور
نهنبن
فرهنگ فارسی عمید

نهنبن

نهنبن
سر پوش دیگ و مانند آن: (کذلک یطبع الله عی قلوب الذین لا یعلمون همچنانک نهنبنی نهاد بر دلهای آن کافران تا در نیافتند پیغامهای خدایرا)، طبق تنور و مانند آن سر تنور، سر کوزه و مانند آن: (بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق از می چه فایده که بزیر نهنبین است ک) (کسائی. لفا اق. 391)
نهنبن
فرهنگ لغت هوشیار

نهنبن

نهنبن
سر دیگ و کوزه ها و تنور بود. (لغت فرس اسدی ص 391). سر دیگ و تنور باشد. (اوبهی). سرپوش دیگ. (غیاث اللغات) (فرهنگ خطی). سر دیگ و تنور و اوانی ها بود. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). غطاء. (دهار). سرپوش دیگ و طبق وسرپوش تنور. (برهان قاطع). نهنبان. (برهان قاطع) (آنندراج) (رشیدی) (جهانگیری) (انجمن آرا) :
بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق
از می چه فایده ست به زیر نهنبنا.
کسائی (از لغت فرس).
دوستی این جهان نهنبن دلهاست
از دل خود بفکن این سیاه نهنبن.
ناصرخسرو.
چو جان در تن خرد در دل نهانست
به آمختن ز دل برکن نهنبن.
ناصرخسرو.
تا خامشند مطبخیان ضمیرشان
بر دیگ گنده گشته تو گوئی نهنبنند.
سنائی.
از جوش نشو دیگ نما تا فرونشست
از دود تیره بر سر گیتی نهنبن است.
انوری.
طوفانم از تنور برآمد چه سود از آنک
دامن چو پیرزن به نهنبن درآورم.
خاقانی.
همه چون دیگ بی سر زاده اول
کنون سر یافته یعنی نهنبن.
خاقانی.
به ار پای ازاین پایه بیرون نهم
نهنبن بر این دیگ پرخون نهم.
نظامی.
بسا جانا که همچون نیل در تن
همی جوشد در این نیلی نهنبن.
عطار.
، نهنبن زانو، کاسۀ زانو. (یادداشت مؤلف) : و جراحت که بر پیش زانو افتد نزدیک نهنبن زانو خطرناک بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شکستگی زانو بیشتر نهنبن زانو راافتد و شکستن وی آن است که کوفته شود یا شکافته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر این نهنبن بر این شکل برسر آن بند گشاد نبودی اندر این نشستن ها و حرکت ها ازهم بیوفتادی و اگر این نهنبن صلب و خشک بودی سر استخوانها را بکوفتی و از آسیبها بزودی شکسته شدی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

نهنبان

نهنبان
نهنبن، سرپوش دیگ، کوزه، تنور و مانندِ آن، سر کوزه، سر دیگ، سر تنور
نهنبان
فرهنگ فارسی عمید

نهنبان

نهنبان
سر پوش دیگ و مانند آن: (لطیف ارشد ز سوزش قطره آبت به دیگ گل کنی بازش کثیف از بنهی از طینت نهنبانش) (امیر خسرو رشیدی)، طبق تنور و مانند آن سر تنور، سر کوزه و مانند آن
نهنبان
فرهنگ لغت هوشیار

نهنبان

نهنبان
سرپوش دیگ و طبق و تنور و امثال آن. نهنبن. (جهانگیری) (برهان قاطع) (رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نیز رجوع به نهنبن شود:
لطیف ار شد ز سوزش قطرۀ آبت به دیگ گل
کنی بازش کثیف ار بنهی از طینت نهنبانش.
امیرخسرو (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا

نهمبن

نهمبن
صورت دیگری است از نهنبن و نهنبان. رجوع به نهنبان شود: روز دیگر که نهمبن شب را از تنور زمین برداشتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا