پیش آهنگی. پیش روی. پیشوائی. نهاز بودن: نیابد عدوی تو هرگز بلندی نیابد بز لنگ هرگز نهازی. قطران. رجوع به نهاز شود. - نهازی کردن، پیشاهنگ شدن. پیشرو رمه گشتن. راهبری کردن: دل گمراه را زی راه دین کش به از تو کرد نتوان کس نهازی. ناصرخسرو. از هول تو شیر نهازخواره پیش رمه ترسان کند نهازی. مسعودسعد
مخفی، مخفیانه، کنایه از خزینه، اندوخته، گنج، کنایه از حقیقت، معنی، راز، سِر، کنایه از ضمیر، دل، باطن، کنایه از قبر، گور، مدفن، درونی، نامشهود، کنایه از در نهان، در دل، دزدانه
منسوب به نماز آنچه مربوط به نماز است، نمازگزار: صافات... فرشتگان... صف بسته مانندنمازیان، طاهر شسته پاک (قابل نماز خواندن با آن) : دید وقتی یکی پراگنده زنده ای زیر جامه ژنده گفت: این جامه سخت خلقانست گفت: هست آن من چنین زانست... چون نمازی و چون حلال بود آن مرا جوشن جلال بود. (حدیقه)