جدول جو
جدول جو

معنی نوفیدن

نوفیدن((دَ))
پژواک، بازگشتن صدا، فریاد کردن، بانگ کردن
تصویری از نوفیدن
تصویر نوفیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نوفیدن

نوفیدن

نوفیدن
انعکاس یافتن صوت، شور و غوغابرپا شدن از بسیاری مردم و جانوران، فریاد کردن بانگ کردن، غریدن غرش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

نوفیدن

نوفیدن
غریدن. (برهان قاطع) (آنندراج). بانگ برزدن. به آواز بلند بانگ کردن و نعره زدن و فریاد کردن. (ناظم الاطباء). صدا کردن عموماً. (برهان قاطع). بازگشت نمودن آواز. (ناظم الاطباء) :
خروشی برآورد اسفندیار
بنوفید از آواز او کوهسار.
فردوسی.
ز نوفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز.
اسدی.
، صدائی که از بسیاری مردم و جانوران دیگر بهم رسد خصوصاً. هزاهز. (برهان قاطع) (آنندراج) ، برهم خوردن و شوریدن مردم. (برهان قاطع) (آنندراج). پریشان شدن و آشفته گشتن، بانگ و شور و غوغا نمودن مردمان و یا جانوران. (ناظم الاطباء) ، پارس کردن. (فرهنگ خطی) ، جنبیدن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از مؤید اللغات). حرکت کردن، حرکت دادن. جنبانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

توفیدن

توفیدن
غریدن، داد و فریاد کردن، جنبیدن، برای مِثال ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی - ۱/۸۱ حاشیه)
توفیدن
فرهنگ فارسی عمید