نوشته نوشته پیچیده شده، برای مِثال نَوَشته به دستار چیزی که برد / چنان هم که بستد به بیژن سپرد (فردوسی - ۳/۳۷۵)، درنوردیده شده، طی شده فرهنگ فارسی عمید
نوشته نوشته کتابت شده، مکتوب، سخن و مطلب مکتوبنامه، قبض، رسیدکنایه از سرنوشتکنایه از حتمی، مُقَدَّر فرهنگ فارسی عمید
نوشته نوشته نوردیده طی شده. تحریر شده:جمع نوشتجات، نامه مراسله: (بخط او پس از آن نوشته ای بافتند که بتازی بدوستی نوشته بود) فرهنگ لغت هوشیار
نوشته نوشته پیچیده. درنوردیده. (برهان قاطع). نوردیده: نوشته به دستار چیزی که برد چنان هم نوشته به بیژن سپرد. فردوسی. ، طی شده. گذشته. ماضی: از روزگار گذشته و قرن های نوشته. (ترجمه محاسن اصفهان ص 118) لغت نامه دهخدا
نوشته نوشته اثر، خط، دستخط، رقعه، رقیمه، عریضه، کاغذ، کتیبه، مراسله، مرقوم، مرقومه، مسطور، مکتوب، مندرج، منشور، نامه، نبشتهمتضاد: گفته فرهنگ واژه مترادف متضاد