کاج، صنوبر، (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج)، ناژ، (جهانگیری) (صحاح الفرس) (اوبهی)، ناژو، (جهانگیری)، نوز، (برهان قاطع)، ناز، نازو، نوج، رجوع به ناژ شود: ز زاغان بر نوژ گوئی که هست کلاه سیه بر سر خواهران، منوچهری، در آن مرز بُد بیشۀ بید و غرو میانش بُدی نوژبرتر ز سرو، اسدی، همه باغ طاووس و رنگین تذرو خرامنده در سایۀ نوژ و غرو، اسدی، ز آب دولت شد سرفراز همچون سرو به باغ فطرت سرسبز باد همچون نوژ، شمس فخری، ، بعضی گویند درختی است مانند صنوبر که پیوسته سبز و خرم است، (برهان قاطع) (آنندراج)