مادروالده، مادر بزرگ جده، خدمتکار زن مخصوصا اگر پیرباشد. یاننه جان. مادر جان مادر عزیز. یا ننه خانی شله پز. شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت: این جور که تو خیاطی میکنی ننه خانی شله پز هم میتواند بکند. یا ننه من غریبم. لغت: مادرخ من از وطن دور افتاده و بی کسم. یا ننه من غریبم درآوردن، آه و ناله کردن: خوب کمتر ننه من غریبم دربیارخ
دهی است از دهستان بالک از بخش مریوان شهرستان سنندج که 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات و لبنیات و توتون، شغل اهالیش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
در تداول، مادر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). والده، مادربزرگ. جده. (فرهنگ فارسی معین) ، خدمتکار زن مخصوصاً اگر پیر باشد. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین). - ننه جان، مادرجان. کلمه ای که مادر هنگام مهربانی به فرزند خود می گوید. (ناظم الاطباء). - ننه خانی شله پز، ننه خانم شله پز، شخص چلمن و بی عرضه و بی قابلیت: این جور که تو خیاطی می کنی ننه خانی شله پز هم می تواند بکند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین). - ننه من غریبم درآوردن، آه و ناله کردن. (فرهنگ فارسی معین). خود را ناتوان و بینواو ضعیف وانمود کردن برای جلب ترحم دیگران. - ننه صمد، ننه خانی شله پز. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین). - ننه قمر، ننه خانی شله پز. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین). - ننه مرده، مادرمرده. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)