جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نمناک

نمناک

نمناک
مرطوب و دارای رطوبت و تری، پر نم دارای نمنمدارمرطوبمقابل خشک
نمناک
فرهنگ لغت هوشیار

نمناک

نمناک
چیزی یا جایی که نم و رطوبت داشته باشد، نمدار، دارای نم، مرطوب، نمگین
نمناک
فرهنگ فارسی عمید

نمناک

نمناک
مرطوب. دارای رطوبت و تری. (ناظم الاطباء). نمین. (آنندراج). نمگین. نمگن. پرنم. بانم. نم دار. نمور. دارای نم. (یادداشت مؤلف) : و بخارا جائی نمناک است. (حدود العالم).
سنان در سنگ رفت و دسته در خاک
چنین گویند خاکی بود نمناک.
نظامی.
، بارانی: شب نمناک. روز نمناک. ابر نمناک:
به سان چشم عاشق ابر نمناک
سرشته باد و باران مشک با خاک.
نظامی.
- چشم نمناک، چشم اشک آلود
لغت نامه دهخدا

غمناک

غمناک
اَندوهگین، غَمگین، اَندوهمَند، اَندوهناک، فَرَمگِن، مَکروب
غمناک
فرهنگ فارسی عمید

غمناک

غمناک
محزون، غمگین نژند کجا من نیز هم چون تو نژندم نژندی خویش را کی می پسندم (ویس ورامین) اندوهناک غمگین مغموم مهموم
فرهنگ لغت هوشیار