جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نمک شناس

نمک شناس

نمک شناس
سپاسگزار و وفادار کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند سپاسگزار حق شناس
فرهنگ لغت هوشیار

نمک شناس

نمک شناس
کسی که قدر نان ونمکی را که از دیگران خورده بداند، وفادار، سپاسگزار
نمک شناس
فرهنگ فارسی عمید

نمک شناس

نمک شناس
آنکه حق نمک بشناسد. مقابل حق نمک ناشناس. (آنندراج). باوفا. وفادار. سپاس گزار. (ناظم الاطباء). کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند. حق شناس. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
سگ نمک شناس به از آدمی ناسپاس
لغت نامه دهخدا

نمک شناس

نمک شناس
حق شناس، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، قدردان، قدرشناس، ممنون
متضاد: ناسپاس، نمک نشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

نمک نشناس

نمک نشناس
آنکه حقوق نان ونمک را رعایت نکند، نمک به حرام، ناسپاس
نمک نشناس
فرهنگ فارسی عمید

نمک نشناس

نمک نشناس
زنک سخن چین و نمک نشناس با این وصف باز شرم نمیکرد و با او دم از دوستی میزد
فرهنگ لغت هوشیار

نمک شناسی

نمک شناسی
عمل نمک شناس. رعایت حق ولی نعمت. سپاس گزاری. حق گزاری. حق شناسی. وفاداری
لغت نامه دهخدا