جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نمشک

نمشک

نمشک
سرشیر، کره سرشیر، قیماق شیرفام: در جهان بسحاق قوتی چون نمشک و قند نیست بشنواین ازمن که عمری در پی آن بوده ام، گورماست
فرهنگ لغت هوشیار

نمشک

نمشک
شیری را گویند که از پستان گوسفند و گاو بر دوغ و ماست بدوشند. (برهان قاطع). بعضی به معنی گورماست گفته اند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، قیماق شیر خام. (برهان قاطع). سرشیر. (ناظم الاطباء). بعضی گفته اند نِمِشْک کفی و قیماغی که بالای شیر خام جمع شود. (رشیدی) (حاشیۀ برهان چ معین). به لغت اهل هند کف شیر است که شیرینی قند یا نبات و قدری گلاب داخل شیر جوش داده که نصف بماند بسیار برهم می زنند و تمام کف آن را گرفته با نان تنک روغنی می خورند. (تحفۀ حکیم مؤمن) :
در جهان بسحاق قوتی چون نمشک و قند نیست
بشنو این از من که عمری در پی آن بوده ام.
بسحاق اطعمه.
به شام روزه نمشک و رطب مقدم دار
که هست چربه و دوشاب از برای سحور.
بسحاق اطعمه.
، مسکه. (برهان قاطع) (رشیدی) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (آنندراج). کره. (برهان قاطع). به لغت اصفهان روغن تازه است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

تمشک

تمشک
درختچه ای ازتیره گل سرخیان که دسته مستقلی را بنام دسته تشکها تشکیل میدهد و بحالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی مخصوصا در مازندران و گیلان فراوانست. گیاهی است با ساقه های تیغ دار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه میروید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است
فرهنگ لغت هوشیار

نمتک

نمتک
کیل سرخ، زعرور، برای مِثال نمتک و بسّد نزدیکشان یکی باشد / از آنکه هر دو به گونه شبیه یکدیگرند (لغت فرس - نمتک)، آلبالو
نمتک
فرهنگ فارسی عمید

نموشک

نموشک
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشَک، شارَشک، شاشَنگ، شیشو، شیشیک، شاشَک، طیهوج، فَرفور، نَموسَک، سُرخ بال
نموشک
فرهنگ فارسی عمید