جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نماییدن

نماییدن

نماییدن
نمودن نشان دادن جلوه دادن: بوالعجب باز ایام... هر لمحه عجبی نماییده
فرهنگ لغت هوشیار

آماییدن

آماییدن
آمودن، ساختن، آراستن، در رشته کشیدن، آماده کردن، آمیختن، درهم کردن، آراسته شدن، آمیخته شدن
آماییدن
فرهنگ فارسی عمید

نواییدن

نواییدن
آوازدادن بانگ کردن: درخشیدن تیغهای سران نواییدن گرزهای گران. (شا. بنقل جها. رشیدی فرنظا) توضیح در فهرست ولف این کلمه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار

نواییدن

نواییدن
خرامیدن. (جهانگیری). با تبختر و شوکت و حشمت راه رفتن. (ناظم الاطباء) :
سرفرازانه نوایید به میدان وصال
همه شاهید چو بگزیدۀ آن دلدارید.
مولوی (از جهانگیری).
، ناله کردن. (برهان قاطع) (آنندراج). ناله و زاری کردن. (ناظم الاطباء) ، فریاد کردن. (برهان قاطع) (آنندراج). بانگ کردن. (برهان قاطع) (فرهنگ خطی از شرفنامه). بانگ برآوردن. (آنندراج). صدا و ندا کردن. (رشیدی) (از جهانگیری) :
درخشیدن تیغهای سران
نواییدن گرزهای گران.
فردوسی (از جهانگیری و رشیدی)
لغت نامه دهخدا

ناییدن

ناییدن
فخر کردن. مباهات نمودن. (برهان قاطع) (از آنندراج). لاف زدن. (ناظم الاطباء). به این معنی در جهانگیری و رشیدی نیامده ولی در دساتیر آمده است. ظاهراًمصحف ’بالیدن’ است. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا