محافظت. پاسبانی. (ناظم الاطباء). حفظ. حراست. نگه داشت. (یادداشت مؤلف) ، پرورش. (ناظم الاطباء). مواظبت. (فرهنگ فارسی معین). مراقبت. (ناظم الاطباء). رجوع به نگاه داری کردن و نگه داری کردن شود
محافظت. (ناظم الاطباء). حفظ. نگاه داری. پاسداری: سپه را نگه داری شهریار به از جنگ در حلقۀ کارزار. سعدی. - نگه داری کردن، نگاه داشتن. حفظ و حراست کردن. سرپرستی و مواظبت کردن
نگاهبان. (آنندراج). نگه دار. محافظ. پاسبان. (ناظم الاطباء). نگاه دارنده. حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب. حارس. عاصم. (یادداشت مؤلف) : تا خوی او چنین بود او را به روز و شب ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن. فرخی. نگاه دار و معینت خدای باد که هرگز بجز خدای نباشد نگاه دار معین را. سعدی. ، ضابط. (یادداشت مؤلف)