جدول جو
جدول جو

معنی نکال کردن

نکال کردن((~. کَ دَ))
عقوبت کردن، عذاب کردن
تصویری از نکال کردن
تصویر نکال کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نکال کردن

نکال کردن

نکال کردن
شکنجه کردن عقوبت کردن عذاب کردن: خداوندم نکال عالمین کرد سیاه و سرنگونم کرد و مندور. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

نکال کردن

نکال کردن
عذاب کردن. عقوبت کردن. (فرهنگ فارسی معین). مجازات کردن. شکنجه دادن: یکی گفت او را به تازیانه باید زد و نکال باید کرد. (تاریخ بیهقی).
مه شد موافق او در دق بدین جنایت
هر سال در خسوفی کرد آسمان نکالش.
خاقانی.
یا فلان عضو او ببرند و نکال و مثله کنند. (جهانگشای جوینی). و آنکس که او را راه داده باشد نکال و عقاب کنند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

نکول کردن

نکول کردن
امتناع کردن. اعراض نمودن. (ناظم الاطباء). خودداری کردن. سر باززدن. قبول نکردن: و لشکر مغول از طلب او نکول کردند. (جهانگشای جوینی).
- نکول کردن برات یا حواله، از پرداخت وجه آن سر باززدن. قبول نکردن آن. قبولی ننوشتن بر آن. نپرداختن آن را
لغت نامه دهخدا

انکار کردن

انکار کردن
وازدن افراچ گفتن امتناع کردن وازدن ناخستو شدن
انکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

حلال کردن

حلال کردن
بخشودن، روا داشتن، بهلاندن روا دانستن جایز شمردن، بخشودن عفو کردن
فرهنگ لغت هوشیار