جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نصال

نصال

نصال
جمع نصل، پیکان ها فارسی گویان آن را برابر با پیکان به کار می برند جمع نصل پیکانها. توضیح در فارسی گاه مفرد استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار

نصال

نصال
نصل ها، پیکان ها، سرنیزه ها، تیغۀ کارد یا شمشیرها، جمعِ واژۀ نصل
نصال
فرهنگ فارسی عمید

نصال

نصال
پیکان ها. (غیاث اللغات). ج ِنصل. رجوع به نَصْل شود: و شیاطین ملاحده به نصال شهب آسای متجنده بسیار سوخته گشتند. (جهانگشای جوینی)، فارسیان به معنی مفرد (: پیکان تیر) استعمال کنند. (از آنندراج) :
آزمایش را گر تیر تو بر پیل زنی
ز دگر سوی چو جویند بیابند نصال.
فرخی
لغت نامه دهخدا

وصال

وصال
رسیدن به چیزی یا کسی و به دست آوردن آن یا او، لقب شاعر بزرگ قرن دوازدهم، میرزا محمد شفیع شیرازی
وصال
فرهنگ نامهای ایرانی