معنی نشیمنگاه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نشیمنگاه
نشیمنگاه
نشیمنگاه
محل نشستن: شاهین... از نشیمنگاه دست سلاطین برخاسته و بالای سر او بتفاخر ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
نشیمنگاه
نشیمنگاه
آنجا که نشینند. (یادداشت مؤلف). جای نشستن، آشیانه. لانه. رجوع به نشیمن شود، آنجای تن که بر او نشینند. مقعد. (یادداشت مؤلف) ، آنچه بر آن نشینند. رجوع به نشیمن شود
لغت نامه دهخدا
نشیمنگه
نشیمنگه
محل نشستن: شاهین... از نشیمنگاه دست سلاطین برخاسته و بالای سر او بتفاخر ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
نشیمنگه
نشیمنگه
نشیمنگاه. جای نشیمن. رجوع به نشیمن و نشیمنگاه شود: چه کردید ایدر نه جای شماست که ز آن سو نشیمنگه اژدهاست. اسدی
لغت نامه دهخدا
نشستنگاه
نشستنگاه
جایی که کسی بنشیند، جای نشستن، نشیمنگاه، نشست جای، پای تخت
فرهنگ فارسی عمید
نشستنگاه
نشستنگاه
نشستگاه: درین ولایت نتوان بودن جایی که نشستنگاه ایشان باشد، . . (سمک عیار. 156: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
نیم نگاه
نیم نگاه
نگاه غیر کامل نیم نظر: (... حتی نیم نگاهی بنامزدش نیفکند)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.