مُرَکَّب از نه (از ادات نفی) + اش (ضَمیر) ، نه او را، مخفف نه او را: گنبدی نهمار بربرده بلند نش ستون از زیرو نه بر سرش بند. رودکی. نش آهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. نش از آفرین بار و نز غم نژند نه شرم از نکوهش نه بیم از گزند. اسدی