جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نسوده

نسوده

نسوده
هموارولغزنده: بکوهی آتشین و نسوذه برشودچون بسرنزدیک رسدبازبشخشد وبپایان فروافتد
فرهنگ لغت هوشیار

بسوده

بسوده
دست زده دست نهاده شده، مالیده، لمس کرده شده، ساییده شده
بسوده
فرهنگ لغت هوشیار

آسوده

آسوده
آرام، آرام گرفته، فارغ، آسایش یافته، دارای آسایش، آنکه در حال استراحت است، بی درد، بی غم، نگه داری شده، حفظ شده، محفوظ، درامان
آسوده
فرهنگ فارسی عمید

مسوده

مسوده
مکتوبی که نوشته می شود تا بعداً اصلاح و پاک نویس کنند، چرک نویس، نمونه ای که چاپخانه از مطالب چیده شده برای تصحیح و غلط گیری می دهد
مسوده
فرهنگ فارسی عمید