جدول جو
جدول جو

معنی نسق کردن

نسق کردن((~. کَ دَ))
تنبیه کردن، ترساندن
تصویری از نسق کردن
تصویر نسق کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نسق کردن

نسق کردن

نسق کردن
ترساندن بیم دادن، شکنجه دادن تنبیه کردن سیاست کردن، ترساندن تولیدهراس کردن: درچنان لحظات باریکی برای نسق کردن مردم وکشیدن تسمه ازپشتهاحاکم وقت چگونه شاطربخت برگشته ای رادرتنورمیگذاشت
فرهنگ لغت هوشیار

نسق کردن

نسق کردن
در تداول، سیاست کردن به بریدن گوش و بینی و یاقطع کردن دیگری از اعضای گناهکار را. (ناظم الاطباء). جزا کردن گناهی را. (یادداشت مؤلف) ، نسق کردن کسی را، پیش او نرفتن گاه ِ گذشتن بر او. او را نادیده گرفته گذر کردن. (یادداشت مؤلف) ، ترتیب دادن. منظم کردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

نسخ کردن

نسخ کردن
باطل کردن زایل کردن: حکم نافذ او (پیغمبر) احکام عرب وعجم نسخ کرد
نسخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار

نطق کردن

نطق کردن
در تداول، سخنرانی کردن. سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی، خطبه خواندن. (از آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
لغت نامه دهخدا