جدول جو
جدول جو

معنی نرمی نمودن

نرمی نمودن((~. نُ دَ))
خوش رفتاری کردن، بردباری نمودن
تصویری از نرمی نمودن
تصویر نرمی نمودن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نرمی نمودن

گرمی نمودن

گرمی نمودن
کنایه از دوستی نشان دادن، اظهار دوستی کردن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
گرمی نمودن
فرهنگ فارسی عمید

گرمی نمودن

گرمی نمودن
مهربانی کردن مهر ورزیدن: چو آمد برش تنگ برخاست زود فراوان بپرسید و گرمی نمود
فرهنگ لغت هوشیار

خرمی نمودن

خرمی نمودن
شادی کردن. نشاط کردن. خرمی کردن. (یادداشت بخط مؤلف). تشذّر
لغت نامه دهخدا

گرمی نمودن

گرمی نمودن
گرمی کردن. مهربانی کردن:
هزاران لطف کرد و گرمی نمود
ابر مهر دوشین فراوان فزود.
شمسی (یوسف و زلیخا).
فراوان بپرسید و گرمی نمود
دلش را بدو مهربانی فزود.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بشد مرد و بسیار گرمی نمود
بجا آورید آنچه فرموده بود.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چو آمد برش تنگ برخاست زود
فراوان بپرسید و گرمی نمود.
اسدی
لغت نامه دهخدا

چربی نمودن

چربی نمودن
نرمی و ملایمت نشان دادن. چربی کردن، تواضع و فروتنی نمودن. کرنش نمودن:
زمین را ببوسید و چربی نمود
برآن مهتران آفرین برفزود.
فردوسی.
، رفق و مدارا نمودن، چاپلوسی و زبان بازی نمودن. رجوع به چربی و چربی کردن شود
لغت نامه دهخدا