تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، مَحفِل، جَرگِه، جَرگ، نَرگِه برای مِثال قابل اهل دل و لایق الفت نَبُوَد / جرگ و نرگی که در او شور محبت نَبُوَد (لغتنامه - جرگ)
جرگه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به نرگه شود، حلقه زدن مردم را گویند به جهت محافظت شکار تا از میان بیرون نرود. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). حلقه زدن لشکر برای شکار. (غیاث اللغات). رده و پره باشد که به جهت شکار زنند تا شکاری بیرون نرود. (فرهنگ خطی از المؤید) ، زور خانه پهلوانان. (غیاث اللغات از شرح گل کشتی)